امان از دل زینب
پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۴۷ ق.ظ
دیگر چه زینبی چه عزیزی چه خواهری
وقتی نمانده است برایش برادری
تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت
با تو چه کرده اند در این روز اخری
از صبح یکسره به همین فکر میکنم
وفت غروب میشود اینجا چه محشری
اینجا همه به فکر غنیمت گرفتنند
از گوشواره بگیر تا کهنه معجری
اصلا کجا نوشته که در روز معرکه
در قتلگاه باز شود پای مادری
اصلا کجا نوشته که هنگام غروب
در خیمه گاه باز شودای لشگری
اصلا کجا نوشته که در پیش خواهری
باید جدا کنند گلوی برادری
من مانده ام چطور تورا غسل می دهند
اصلا چه غسل دادنی اصلا چه پیکری
در زیر سم اسب جه میکردی ای حسین
از تو نمانده است برایم به جر سری
از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم
ممنونم ای حسین که در فکر خواهری
در کوفه زینب از توچه پنهان تمام کرد
ای کاش رفته بود سرت جای دیگری (نظر یادت نره ممنون.)
- ۹۳/۰۸/۱۵
کاش بتوانیم کمی مانند شما صبور باشیم زینب جان